در فیزیک و ریاضیات، بعد یک فضا یا شی عبارت است از حداقل محور مختصاتی که برای مشخص کردن هر نقطه در آن محور مورد نیاز است. بنابراین یک خط دارای یک بعد است زیرا فقط یک مختصات برای تعیین یک نقطه بر روی آن مورد نیاز است (مثلاً عدد 5 بر روی محور اعداد). یک سطح دارای دو بعد است زیرا برای مشخص کردن یک نقطه بر روی آن به دو مختصات نیاز است (مثلاً برای تعیین نقطه بر روی سطح کره (گوی) به دو مختصات یعنی طول و عرض نیاز است. داخل یک مکعب، یک استوانه یا یک کره، سه بعدی است زیرا برای نشان دادن یک نقطه در این فضاها به سه مختصات نیاز است. پس انواع ابعاد عبارتند از یک نقطه: صفربُعدی، یک پارهخط: یکبعدی، یک مربع: دوبعدی، مکعب: سهبعدی و یک تِسِرَکت: چهاربعدی. علاوه بر بعدهای سهگانه در فیزیک، زمان به عنوان بعد چهارم شناخته میشود.
در فیزیک و سایر علوم، تحلیل بعد عبارت است از رابطه بین کمیت های فیزیکی مختلف به وسیله شناسایی ابعاد آن ها. بعد هر کمیت فیزیکی، ترکیبی از ابعاد فیزیکی اصلی است که آن را تشکیل می دهد. بعضی از بعد های فیزیکی اصلی عبارتند از طول، حجم، زمان و بار الکتریکی. کمیت های فیزیکی دیگر را می توان با استفاده این بعدهای اصلی بیان کرد. مثلاً سرعت عبارت است از بعد طول (یا فاصله) بر حسب هر واحد زمان و می توان بر حسب متر بر ثانیه، مایل بر ساعت یا واحدهای دیگر اندازه گیری شود.
اصلی ترین قانون تحلیل بعد، همگنی بعدی است که اولین بار توسط نیوتن فرمول بندی شد و نیوتن آن را اصل مهم شباهت (great principle of similitude) نامید.
نظریه رویه روشی برای رسمی کردن فرایند تحقیق است و رویکرد ساختارمندی برای تدوین سوالات تحقیق از طریق ترسیم جملات ارایه می دهد. ترسیم جملات روشی برای تبدیل مشاهدات به سوالات و طرح تحقیق است. تحلیل کوچک ترین فضا نیز تکنیکی برای نمایش تصویری داده های داده های مشتق شده از نظریه رویه است. ترسیم جملات محقق را قادر می سازد تا آزمایش یا تحقیقی را با مفهوم بیان کند. ترسیم جملات، مفهوم کلیدی در این مرحله از تحقیق است اگر چه فقط یک عنصر در این سیستم یا بسته برای تدوین سیستماتیک عناصر ساخته می شود. در کار گاتمن و گرینباوم (1998) ترسیم جملات عبارت بود از ارایه مشاهدات به شکلی که ساخت نظریه را به طور صریح و سیستماتیک، تسهیل می کرد. ترسیم جملات عبارت است از روش رسمی پرسیدن سوالی که مشاهدات مربوط به تحقیق را ترسیم می کند. واژه ترسیم در این جا دارای همون مفهومی است که در جغرافیا استفاده می شود. تغییرات سطح زمین، جاده ها و شهرها، ویژگی هایی را که به وسیله نقشه ارایه شده است را ارایه می دهد و ترسیم جملات نیز موقعیتی مشابه را ارایه می دهد که در آن ویژگی های مشاهده شده یک پدیده اجتماعی در آن جمله ارایه شده است.
تصویر |
خانم صورتی |
گرانی اسمیت |
برابرن |
خوشمزه قرمز |
|
ترسیم جملات ترکیبی از مجموعه مرکز و مجموعه معنی است که به آنها حیطه گویند. مجموعه تصاویر، سوالات، تجارب و غیره که حیطه به آن اشاره دارد را دامنه گویند. مرکز، معنی و دامنه عبارتند از جهان مشاهدات. برای توضیح بیشتر به مثال زیر توجه کنید. فرض کنید فردی به نام روبرت وجود دارد و ما جمله ای در مورد او می سازیم: روبرت سیب می خورد. در این جا مرکز، روبرت است. او عبارت است از عنصری در مجموعه همه مردانی که در مثلاً یک شرکت کار می کنند. فرض کنید این مجموعه شامل عناصر روبرت، رگینالد، رودریک و رودی است. مجموعه معنی در جمله روبرت سیب می خورد، واژه خوردن است. خوردن عضوی از مجموعه عواملی است که شامل خوردن، پوست کندن، پرت کردن، چیدن و روشن کردن است. مجموعه تصویر در روبرت سیب را می خورد سیب است. می توان گفت که ممکن است میوه های مختلفی وجود داشته باشد مثل هلو و موز اما در این مورد دقیق تر خواهیم بود و می گوییم نوع خاصی از سیب مد نظر است. مجموعه تصویر در این جا، دامنه است و دامنه سیب ها ممکن است شامل خانم صورتی، اسمیت گرانی، برابرن و خوشمزه قرمز باشد. اگر این مولفه ها را کنار هم قرار دهیم چیزی شبیه زیر خواهیم داشت:
مرکز |
مفهوم |
روبرت |
می خورد |
رگینالد |
پوست می کند |
رودریک |
دور می اندازد |
رودی |
می چیند |
|
برق می اندازد |
این چارچوب ترسیمی که در آن مجموعه تمرکز و مجموعه معنی، حیطه را می سازد و مجموعه
تصویر، دامنه را می سازد، شکل کلی ترسیم جملات است. در این جا فلش از حیطه به
دامنه بدین معناست که مجموعه هایی که حیطه را شکل می دهند به مجموعه ها در این
دامنه تخصیص می یابند. ولی مثل وقتی که گفته می شود "نقشه، سرزمین نیست"،
ترسیم جملات آن چه که ممکن است تخصیص واقعی باشد تعیین نمی کند.
بر اساس این چارچوب می توانیم سوالاتی را بر مبتنی بر ساختار داشته باشیم. مثلاً می توانیم بپرسیم که: روبرت چه میوه ای را دور می اندازد؟ رودی چه نوع سیبی می خورد؟ چه نوع سیبی توسط رگینالد پوست گرفته می شود؟ در این مثال 20 سوال وجود خواهد داشت (4 مرد و 5 عمل). مجموعه مرکز و مجموعه مفهوم یک مجموعه دکارتی را تشکیل می دهد که می توان آن را به 20 روش ترکیب کرد: روبرت می خورد، روبرت پوست می کند، روبرت دور می ریزد، ... رودی برق می اندازد. اشیا این اعمال و انواع سیب در این دامنه هستند، بنابراین ممکن است این جمله را داشته باشیم که روبرت سیب بریرن می خورد.
APA: American Psychology Association
ACER: Australian Council for Educational Research
ACT: American College Testing
ERIC: Education Resources Information Center
GRE: Graduate Record Examination
IEA: International Association for the Evaluation of Educational Achievement
TIMSS: Trends of International in Mathematics and Science Study
NCME: National Council on Measurement in Education
OECD: Organisation for Economic Co-operation and Development
PIRLS: Progress in International Reading Literacy Study
PISA: Programme for International Student Assessment
SAT: Scholastic Aptitude Test or Scholastic Assessment Test
فنون سنجش کلاس درس عبارتند از روش های ارزشیابی تکوینی که دارای دو هدف است. آنها می توانند میزان درک فراگیران از محتوای دروس ارایه شده در دوره را مورد سنجش قرار داده و اطلاعاتی راجع به اثربخشی روش تدریس مدرس در اختیار مدرس قرار دهد. اغلب آن ها سریع و ساده قابل استفاده هستند و انواع مختلفی از اطلاعات را در اختیار محقق قرار می دهند.
سنجش کلاس درس بخش جدایی ناپذیر تدریس و یادگیری است. بدون سنجش مناسب قادر نخواهیم بود به این مطلب که آیا فراگیران بر اساس آن چه برنامه ریزی شده است در حال پیشرفت هستند یا نه پی برد. علاوه بر این قادر نخواهیم بود برای فرصت های یادگیری آتی فراگیران به طور اثربخشی برنامه ریزی کنیم. استانداردهای سنجش کلاسی و رهنمون های مربوط به آن مباحثی را که هنگام قضاوت حرفه ای برای سنجش کلاسی تکوینی، تراکمی و معیارهای عادلانه و منصفانه برای همه فراگیران مورد نیاز است را شناسایی می کند. مدرسان، فراگیران و والدین می توانند به منظور افزایش یادگیری فراگیران از نتایج حاصل از سنجش کلاسی مربوط به این استانداردها و رهنمون ها با اطمینان استفاده کنند.
قبل از استفاده از هر روش سنجشی لازم است که درک درستی از موارد زیر داشته باشیم: 1)هدف سنجش، 2)آن چه باید مورد سنجش قرار گیرد، 3)بهترین روش سنجش، 4) چگونگی به اشتراک گذاشتن نتایج و با چه کسی به اشتراک گذاشتن و 5)چگونه درگیر کردن فراگیران در فرایند سنجش. این 5 مورد مهم باید ما را از شروع طرحریزی سنجش و آموزش هدایت کند زیرا آنها تاثیر مثبتی بر یادگیری مستمر فراگیران دارد.
استانداردهای سنجش کلاسی شامل سه حیطه است: شالوده (هدف سنجش، انتظارات یادگیری، طراحی سنجش، درگیری فراگیران در سنجش، آمادگی سنجش، ارایه نتایج به والدین و اولیا)، کاربرد (تحلیل عملکرد فراگیران، بازخورد اثربخش، پیگیری آموزشی، نمرات و نظرات نهایی، گزارش دهی) و کیفیت (تنوع فرهنگی و زبانی، آموزش و پرورش کودکان استثنایی و خاص)، سوگیری نداشتن، روایی، پایایی و بازتاب.
سنجش شناختی-تشخیصی به منظور اندازهگیری ساختارهای دانش ویژه و مهارتهای پردازش در فراگیران تدوین شده است تا اطلاعاتی در مورد نقاط قوت و ضعف شناختی فراهم آورد. سنجش شناختی-تشخیصی هنوز در ابتدای راه است، اما پایه آن به خوبی تدوین شده است. در سال 1980 دو فصل از کتاب اندازهگیری روبرت لین شروعی برای تمایل و نیاز زیاد به سنجش شناختی-تشخیصی بود. فصل روایی سامویل مسیک و فصل آخر اسنو و دیوید لوهمانز، دلالتهای روانشناسی شناختی برای اندازهگیری آموزشی، به یکپارچه کردن همراهی روانشناسی شناختی در اندازهگیری آموزشی کمک کرد.
مدلهای شناختی-تشخیصی به منظور ارایه اطلاعات مورد نظر به صورت نیمرخهای نمره که محدودیت مدلهای نظریه سوال-پاسخ را رفع میکند، تدوین شده اند. انواع مختلف مدلهای شناختی-تشخیصی در ادبیات اندازهگیری ارایه شده است. به طور کلی این مدلها، وضعیتهای مختلف مورد نظر محققان (مثل انواع سازه، پاسخ، و بعدیت) در روانسنجی و علوم شناختی و یادگیری را پوشش میدهند. به دلیل محبوبیت این مدلها، مطالعاتی در میان محققان به منظور درک و یکپارچه کردن این مدلها انجام شده است. انواع مختلفی از مدلهای تشخیصی-شناختی در ادبیات وجود دارد و در عمل نیز استفاده شده است. برای مقایسه این مدلها، سه متغیر را میتوان مد نظر قرار داد: متغیر پاسخهای دو ارزشی و چندارزشی، متغیر مکنون دو ارزشی و چندارزشی و متغیر گروهبندی جبرانی یا غیر جبرانی صفت مکنون.
الگوهای خاص صفت، مهارت و عدم مهارت طبقهها یا گروههای مکنون را که بر اساس آن مدلهای شناختی-تشخیصی، آزمودنیها را طبقه بندی میکند را تعریف میکند. به دلیل اینکه صفتها و بنابراین طبقهها قبل از تحلیل تعریف میشوند، این مدلها، مدلهای طبقه مکنون تاییدی هستند که طبقه بندی آزمودنیها بر اساس پاسخ به سوالات تعیین میشود. به دلیل ماهیت تاییدی این مدلها، تدوین یک آزمون تشخیصی ابتدا مستلزم صفاتی است که به وسیله تحقیقات شناختی برای حیطه مورد نظر مهم تشخیص داده شده است، می باشد. سپس، هر سوال آزمون برای اندازهگیری یک یا چند صفت طراحی میشود. به دلیل اینکه یک سوال میتواند بیش از یک صفت را اندازه گیری کند، چند بعدی بودن درون و بین سوالات وجود دارد. همخوانی سوال-صفت در ماتریس کیو ارایه می شود. ماتریسی که در آن 1 نشان میدهد که یک سوال یک صفت را اندازهگیری میکند و درایه صفر بدین معناست که آن سوال آن صفت را اندازهگیری نمیکند. دقت طبقهبندی مدلهای شناختی-تشخیصی به همخوانی درست سوالات با صفات بر میگردد، به گونهای که تعیین نادرست ماتریس کیو منجر به طبقهبندی غلط میشود.
هدف اندازهگیری تشخیصی شبیه تشخیصهای معمول است با این تفاوت که بافتی که در آن اندازه گیری میشود، رسمیتر است. مثلاً فردی که باید مورد تشخیص قرار گیرد میتواند بیماری باشد که در بیمارستان از نظر روانی مورد ارزیابی قرار میگیرد، فراگیری که در مدرسه به عنوان دانشآموزی مستعد جایابی میشود، یا بازیکنی که کالایی را در دنیای مجازی خریداری میکند. در اینگونه موارد هدف اندازهگیری شناختی عبارت است از: تشخیص اختلال احتمالی و تعیین اثربخشترین برنامه درمانی برای بیمار، شناسایی نقاط قوت و ضعف در حیطه محتوایی خاص و تعیین بهترین راهبرد تمرین برای آن فراگیر، یا تشخیص ویژگیهای رفتار خرید و ارایه راهبردهای بازاریابی برای آن بازیکن. به منظور ارایه نیمرخ دقیق افراد با توجه به ویژگیهای مورد نظر در این موقعیت، سوالاتی به طور خاص طراحی میشود، یا تکالیفی به این افراد ارایه میشود و پاسخهای فرد و رفتارهای مرتبط به آن ثبت میشود. رفتارها میتواند شامل پاسخهای کلامی به سوالات باز پاسخ توسط بیمارباشد، پاسخهای کتبی به سوالات چند گزینهای توسط فراگیر باشد، یا پیگیری فعالیتها در محیطهای اجباری توسط بازیکن باشد.
مدلهای طبقهبندی شناختی، زیر مجموعهای از مدلهای روانسنجی هستند که افراد را بر اساس متغیرهای مکنون طبقهای چندگانه طبقهبندی میکنند. پایه طبقهبندی در این مدلها بر اساس دادههای پاسخ مشاهده شده که از طریق سنجش تشخیصی جمع آوری شدهاند، است. این مدلها مکانیسمی برای بررسی دادههای جمعآوری شده، ارایه میدهند. اگر طبقهبندیها، درک مهمی از ویژگیهای مکنون افراد را تایید کند پس استفاده از این مدلها میتواند تحلیلهای عملی مفیدی را فراهم کند. این مدلها ابزاری تدوین میکنند که تحلیلهایی که در آن انواع رفتار افراد وابسته به الگوی دادهها با وزنهای مختلف است را ممکن میسازد. اما انتخاب این که چگونه الگوهای رفتاری تدوین شده اند (تصمیمگیری در مورد این که چه صفاتی باید ارایه شوند، چه اطلاعاتی باید استخراج شود، چگونه باید اطلاعات استخراج شده را به صورت خروجی برای یک مدل آماری کدگذاری کرد) تنها ملاحظهای است که تدوین کننده سنجش شناختی باید مد نظر قرار دهد. صفت در این مدلها نشان دهنده سازهای مثل دانش یا بیماری روانی است و طبقه بندی افراد بر اساس صفات است. صفات از متغیرهای پنهان طبقه ای مشتق میشوند، بنابراین لازم است که طبقه بندی از نظر آماری از دادههای قابل مشاهده پاسخ دهندگان استنباط شود. این مدلها، همبستگی آماری را ارایه میدهند.
راپ و تمپلین (2008) نه ویژگی اصلی که میتواند برای مقایسه مدلهای شناختی-تشخیصی با دیگر مدلهای متغیر مکنون مورد استفاده قرار گیرد را فهرست کردند. برخی از آنها عبارت است از: 1)ماهیت چندبعدیشان، 2)ماهیت تاییدی بودنشان، 3)پیچیدگی ساختار عاملیشان و 4) ماهیت تشخیصی بودن تفسیرهایشان. مدلهای تحلیل عاملی و نظریه سوال-پاسخ وقتی مورد استفاده قرار میگیرد که ساختارهای بارگذاری سادهتر است (مثلاً هر سوال فقط بر روی یک بعد بار دارد.)، اما مدلهای شناختی-تشخیصی دارای ساختارهای پیچیده بارگذاری هستند که معمولاً مستلزم چندین توانایی به هم مرتبط هستند.
در این مدلها، پیوستار مفروض به دو دسته مجرا مثل ماهر یا غیرماهر در زمینههای آموزشی و اختلال داشتن یا اختلال نداشتن در زمینه روانشناسی بالینی تقسیم میشود . ویژگیهایی که احتمالشان بیشتر از 5/. است را به عنوان تشخیص مثبت (یعنی ماهر)، و ویژگیهای که کمتر از 5/. هستند به عنوان تشخیص منفی (غیرماهر) در نظر گرفته میشوند. احتمالهای نزدیک به 5/. نشان دهنده آن هستند که متغیرهای مشاهده شده، اطلاعات کافی ارایه نمیدهد تا بتوان بر اساس آن تشخیص روشنی ارایه داد و طبقهبندی را به شدت مبهم میکند. هدف اصلی این مدلها، تشخیص است و این ویژگی استفاده از این مدلها برای دادههای حاصل از سنجش تشخیصی را از استفاده از مدلهای تحلیل عاملی تاییدی و نظریه سوال-پاسخ برای دادههای حاصل از ارزشیابی جایابی، پذیرش و گواهینامه متفاوت میکند. سنجش شناختی-تشخیصی برای معلمان، والدین و مسوولین آموزشی که متمایلند میزان اطلاعاتی را که دانش آموزان در آن مهارت کسب کرده اند را بدانند، مفید هستند.
با وجود اهمیت مدلهای شناختی-تشخیصی، مباحث مهم و محدودیتهایی در استفاده از این مدلها وجود دارد که نیاز به بحث دارد. مهمترین مبحث، بحث روایی است. روایی نتایج در این مدلها به نظریه زیربنایی آنها بستگی داد. بخصوص اگر تعریف معیارها دقیقاً مشخص نشده باشد یا اگر این معیارها به تشخیص مربوط نباشد، نتایج حاوی اطلاعات تشخیصی با روایی کم خواهد بود. البته این دغدغه به طور کلی در مورد مدلهای متغیر پنهان وجود دارد. در استفاده از اطلاعات تشخیصی حاصل از مدلهای شناختی-تشخیصی باید مد نظر قرار گیرد که دانشی که بر اساس نتایج به دست می آید به این بستگی دارد که تا چه حد نظریه زیربنایی مبتنی بر واقعیت است. علاوه بر روایی، تدوین ماتریس کیو که تعریف معیارهای مورد اندازهگیری را ارایه میدهد نیز یکی دیگر از دغدغههای این مدلهاست. کیفیت برازش مدل شناختی-تشخصی به کیفیت ماتریس کیو استفاده شده در تحلیل بستگی دارد. تعریف این ماتریس باید زیربنای نظری حیطه ابزار را با نتایج تجربی تحلیل ترکیب کند. شاید مهمترین نکته در نتایج این مدلها، تصدیق بیرونی براوردهای تشخیصی است. ساخت ابزار برای اهداف تشخیصی باید به کمک اندازههای روایابی بیرونی انجام شود. به زعم تاتسوکا (2005) "در حالت واقعی، سه واژه مهم عبارت است از موقعیت، موقعیت و موقعیت. در مدلیابی تشخیصی، سه واژه مهم عبارت است از روایابی، روایابی و روایابی." روایابی بیرونی، تفسیر برآوردهای تشخیصی نتایج مدل شناختی-تشخیصی را را مطمین میسازد. این مدلها را میتوان با ابزارهای موجود به کار برد ولی باید توجه کرد در بسیاری از موارد پرسشنامهها، گویههای طرح شد به منظور استفاده از مدل تحلیل عاملی تاییدی (با یک ساختار ساده) به منظور اندازهگیری ملاکهای مکنون در یک پیوستار و نه در یک طبقهبندی تدوین شده اند. مشکلاتی مشابه نیز در استفاد از این مدلها در اندازهگیری آموزشی وجود دارد زیرا این آزمونها برای تحلیل در مقیاسی تک بعدی طراحی شده اند. معمولاً این آزمونها با انتخاب سوالهایی حداکثر اطلاعات را با توجه به پیوستار مکنون ارایه میدهد. طبقه بندی بر اساس یک پیوستار مکنون میتواند منجر به برآوردهایی شود که در آن افراد زیادی یا همه صفات را دارند و یا هیچ کدام را ندارند. در اینگونه موارد، همه همبستگیهای بین صفات (بر اساس مدل ساختاری) واحد (تمایل به اینکه یک پیوستار زیربنای دادههاست) میشوند.
در مقایسه با مدلهای نظریه پاسخ-سوال چند بعدی (MIRT)، این مدلها در هر بعد به سوالهای بسیار کمتری برای کسب برآوردهای پایا نیاز دارد (تمپلین و برادشاو، 2013). مدلهای نظریه پاسخ-سوال چند بعدی مستلزم سوالهای بیشتری هستند و شاید یکی از دلایل غالب ماندن مدلهای تک بعدی در آموزش علی رغم نیاز دولتها و نیاز معلمان به مدلهای نظریه سوال-پاسخ چند بعدی برای گرفتن بازخوردهای دقیق و ظریف، همین مطلب باشد.
اهمیت مدلهای شناختی-تشخیصی در مقایسه با نظریه کلاسیک آزمون و نظریه سوال-پاسخ از آنجا ناشی میشود که در این مدلها نیمرخ دانش آموزان ارایه میشود که در آن مجموعهای از مهارتهای یا صفتهای دو ارزشی که فرد در آن به مهارت رسیده یا نرسیده است نمایش داده میشود. نیمرخهای صفات گسسته، اطلاعاتی در مورد نیازهای گروهی از دانش آموزان در اختیار معلم قرار میدهد (برخلاف مدلهای نظریه سوال-پاسخ چند بعدی که پروفایلی از نمرات ارایه میدهد).