ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
کاربرد مدلهای تشخیصی شناختی به منظور تعیین مهارتهای زیربنایی عملکرد داوطلبان در آزمون ورودی زبان انگلیسی عمومی دوره دکترا
چکیده
شیوههای مرسوم اندازه گیری آموزشی به دلیل عدم توجه به فرایندهای شناخت یای که آزمودنیها در حین ارائه پاسخ به سوالات یک آزمون استفاده میکنند و عدم استخراج اطلاعات تشخیصی در مورد نقاط قوت و ضعف دانشآموزان مورد انتقاد قرار گرفته اند. در این راستا رویکرد سنجش تشخیصی شناختی برای فائق آمدن بر مشکلات مربوط به این روشها مطرح شده اند. این پژوهش با هدف کاربرد مدلهای تشخیصی شناختی به منظور تعیین مهارتهای زیربنایی عملکرد داوطلبان در آزمون ورودی زبان انگلیسی عمومی دوره دکترا انجام شد. علاوه بر این بررسی کفایت مدل، تعیین نقاط قوت و ضعف آزمونشوندگان، بررسی دقت و اعتبار طبقه بندی و مقایسه داوطلبان مرد و زن در مهارتهای شناسایی شده نیز از اهداف دیگر این مطالعه بود. بدین منظور از روش تحقیق کیفی-کمی با رویکرد ریتروفیت آزمونهای موجود برای تحقق اهداف این مطالعه استفاده شد. جامعه تحقیق شامل کلیه داوطلبان کنکور دکترا در رشتههای مربوط به زبان انگلیسی در سال 1391 بود. نمونه نیز 3699 آزمودنی در آزمون دستور زبان و 2754 آزمودنی در آزمون درک مطلب بود. ابزار مورد استفاده، آزمون زبان انگلیسی عمومی با 100 سوال در سه بخش مجزا بود. با استفاده از روشهای کیفی سه مهارتهای احتمالی آزمون دستور زبان شامل قواعد مربوط به ریخت و صرف و نحو، قواعد مربوط به انسجام و قواعد مربوط به واژگان و شش مهارت احتمالی آزمون درک مطلب شامل استفاده از دانش واژگان، استفاده از دانش نحوی، استخراج اطلاعات صریح، استنتاج، اتصال و ادغام و استفاده از دانش عملی شناسایی شد. سپس در بخش کمی مدل غیرجبرانی فیوژن با رویکرد بیز و مبتنی بر زنجیره های مارکف مونته کارلو (هارتز، 2002) برای تحلیل دادهها به کار گرفته شد. کفایت مدل با همگرا شدن زنجیرههای مارکف، برازش مناسب مدل با دادهها و پارامترهای مناسب سوالات تایید شد. همچنین بررسی میزان تسلط آزمودنیها نشان داد از بین سه مهارت دستور زبان، قواعد مربوط به انسجام، قواعد مربوط به ریخت و صرف و نحو و قواعد مربوط به واژگان به ترتیب دشوارترین تا آسانترین مهارتها بودند. از بین مهارتهای درک مطلب نیز اتصال و ادغام، استفاده از دانش عملی، استخراج اطلاعات صریح، استنتاج، استفاده از دانش نحوی و استفاده از دانش واژگان به ترتیب آسانترین تا دشوارترین مهارتها بود. دقت و اعتبار طبقه بندی آزمونشوندگان در هر یک از مهارتهای دستور زبان و درک مطلب نیز مناسب ارزیابی شد. اگر چه داوطلبان مرد در مهارتهای مورد نیاز آزمون دستور زبان و در مهارتهای استفاده از دانش واژگان، استفاده از دانش نحوی و استنتاج در آزمون درک مطلب بهتر از داوطلبان زن بودند، ولی با توجه به حجم نمونه بالا و اندازه اثر کم این تفاوتهای آماری معنادار قابل اغماض به نظر میرسد. نتایج این مطالعه برتری استفاده از مدلهای تشخیصی شناختی نسبت به روشهای مرسوم در تحلیل دادههای مربوط به آزمون زبان را تایید کرد.