سنجش

سنجش و اندازه گیری در علوم رفتاری

سنجش

سنجش و اندازه گیری در علوم رفتاری

چکیده پایان نامه دکترای خودم

     کاربرد مدل­های تشخیصی شناختی به منظور تعیین مهارت­های زیربنایی عملکرد داوطلبان در آزمون ورودی زبان انگلیسی عمومی دوره دکترا

 چکیده

شیوه­های مرسوم اندازه ­گیری آموزشی به دلیل عدم توجه به فرایندهای شناخت ی­ای که آزمودنی­ها در حین ارائه پاسخ به سوالات یک آزمون استفاده می­کنند و عدم استخراج اطلاعات تشخیصی در مورد نقاط قوت و ضعف دانش­آموزان مورد انتقاد قرار گرفته ­اند. در این راستا رویکرد سنجش تشخیصی شناختی برای فائق آمدن بر مشکلات مربوط به این روش­ها مطرح شده ­اند. این پژوهش با هدف کاربرد مدل­های تشخیصی شناختی به منظور تعیین مهارت­های زیربنایی عملکرد داوطلبان در آزمون ورودی زبان انگلیسی عمومی دوره دکترا انجام شد. علاوه بر این بررسی کفایت مدل، تعیین نقاط قوت و ضعف آزمون­شوندگان، بررسی دقت و اعتبار طبقه ­بندی و مقایسه داوطلبان مرد و زن در مهارت­های شناسایی شده نیز از اهداف دیگر این مطالعه بود. بدین منظور از روش­ تحقیق کیفی-کمی با رویکرد ریتروفیت آزمون­های موجود برای تحقق اهداف این مطالعه استفاده شد. جامعه تحقیق شامل کلیه داوطلبان کنکور دکترا در رشته­های مربوط به زبان انگلیسی در سال 1391 بود. نمونه نیز 3699 آزمودنی در آزمون دستور زبان و 2754 آزمودنی در آزمون درک مطلب بود. ابزار مورد استفاده، آزمون زبان انگلیسی عمومی با 100 سوال در سه بخش مجزا بود. با استفاده از روش­های کیفی سه مهارت­های احتمالی آزمون دستور زبان شامل قواعد مربوط به ریخت و صرف و نحو، قواعد مربوط به انسجام و قواعد مربوط به واژگان و شش مهارت احتمالی آزمون درک مطلب شامل استفاده از دانش واژگان، استفاده از دانش نحوی، استخراج اطلاعات صریح، استنتاج، اتصال و ادغام و استفاده از دانش عملی  شناسایی شد. سپس در بخش کمی مدل غیرجبرانی فیوژن با رویکرد بیز و مبتنی بر زنجیره­ های مارکف مونته کارلو (هارتز، 2002) برای تحلیل داده­ها به کار گرفته شد. کفایت مدل با همگرا شدن زنجیره­های مارکف، برازش مناسب مدل با داده­ها و پارامترهای مناسب سوالات تایید شد. هم­چنین بررسی میزان تسلط آزمودنی­ها نشان داد از بین سه مهارت دستور زبان، قواعد مربوط به انسجام، قواعد مربوط به ریخت و صرف و نحو و قواعد مربوط به واژگان به ترتیب دشوارترین تا آسان­ترین مهارت­ها بودند. از بین مهارت­های درک مطلب نیز اتصال و ادغام، استفاده از دانش عملی، استخراج اطلاعات صریح، استنتاج، استفاده از دانش نحوی و استفاده از دانش واژگان به ترتیب آسان­ترین تا دشوارترین مهارت­ها بود. دقت و اعتبار طبقه ­بندی آزمون­شوندگان در هر یک از مهارت­های دستور زبان و درک مطلب نیز مناسب ارزیابی شد. اگر چه داوطلبان مرد در مهارت­های مورد نیاز آزمون دستور زبان و در مهارت­های استفاده از دانش واژگان، استفاده از دانش نحوی و استنتاج در آزمون درک مطلب بهتر از داوطلبان زن بودند، ولی با توجه به حجم نمونه بالا و اندازه اثر کم این تفاوت­های آماری معنادار قابل اغماض به نظر می­رسد. نتایج این مطالعه برتری استفاده از مدل­های تشخیصی شناختی نسبت به روش­های مرسوم در تحلیل داده­های مربوط به آزمون زبان را تایید کرد.